سپهرسپهر، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

سپهر زندگی ما

سپهر بدون پوشک

1390/10/13 8:57
نویسنده : مامان سارا
493 بازدید
اشتراک گذاری

چند وقتی بود که فکر می کردم سپهری دیگه آمادگی زندگی بدون پوشک رو داره متفکر و بالاخره تصمیم گرفتم در این چند روز تعطیلی بهش کمک کنم که دیگه پوشی نداشته باشه.چشمک روز چهارشنبه ١١/٣/٩٠خودم رفتم مهدکودک دنبال سپهر و وقتی داشتیم با هم می رفتیم خونه بهش گفتم که دیگه نمی خوایم پوشی داشته باشیم. رفتیم خونه و بعد از اینکه رفتیم دستشویی بهش گفت سپهر دیگه نمی خوایم پوشی ببندیم دیگه سپهر می خواد شرت بپوشه و هر وقت جیش یا پ پ داشت به مامان میگه ببردش دستشویی.لبخند عملیات موفق آمیز بود و فقط یکبار اون هم در حد چند قطره خودش رو خیس کرد.شب هم چون هنوز اطمینان نداشتم پوشکش کردم. پنجشنبه  صبح هم اوضاع خوب بود ظهر با وحید و سپهر رفتیم فروشگاه هایپر (البته با پوشک ).تو راه به سپهر گفتیم که می خوایم براش لگن بخریم و اون هم کلی ذوق داشت.تو فروشگاه وقتی به قفسه لوازم بچه ها رسیدیم خودش با خوشحالی داد زد مامان لگن! و یه سری لگن آبی رو از قفسه برداشت گذاشت تو چرخ دستیدلقک (البته بعدش که حواسش نبود وحید بقیه لگن ها رو گذاشت سر جاش )وقتی اومدیم خونه پروژه ادامه پیدا کردو سپهر هم از ذوق لگن می گفت جیش دارم و می رفت ١٠ دقیقه ای آب بازی می کرد. راستی از هایپر براش ٢ تا شرت جدید هم خریدیم که از دیدن اونها هم کلی خوشحال شد. یکبار که تو بالکن وایساده بود مشغول خیابون دیدزنی بود گفت مامان جیش ، دارم جیش می کنم و تا بهش برسم دیدم بله برای خودش سخت مشغوله حالا جیش نکن کی بکن.خجالتخلاصه همون طوری بردمش تو حموم و شستمش و بعدش هم بالکن رو شستم. یکبار هم که پ پ کرد بعد به من گفت.شب هم ساعت ٨.٣٠ بود با هم رفتیم پارک(البته با پوشک ) تا برگشتیم خونه پوشیش رو درآورد.شب هم وحید با دوستش محمد اومدن خونه و مشغول مهمون بازی شدیم و سپهر ساعت ١٠:٣٠ خوابید بعد از اینکه خوابش برد من پوشکش کرد حدود ساعت ١ بود که تو خواب داد و بیداد راه انداخت که پوشی نمی خوام شرتم رو بیار . همونجوری تو خواب پوشیش رو باز کرد و منم شرتش رو پاش کرد . با اینکه استرس داشتم استرساما گفتم بی خیال فوقش خودش رو خیس می کنه دیگه. اما صبح که بیدار شدیم دیدم هیچ کاری نکرده بود.نیشخند جمعه هم اوضاع خوب پیش رفت البته هنوز پ پ می کرد بعد خبر می داد اما من به روش نمی آوردم و براش توصیح می دادم که باید این رو هم قبل از اینکه انجام بده بگه.جمعه شب هم رفتیم خونه ناتاشا اینها و نذاشت براش پوشی  ببندم اونجا هم چند بار بهش گفتم اما گفت ندارم و در شب دوم هم بدون هیچ مشکلی بدون پوشی تا صبح خوابید.لبخندشنبه اوضاع خیلی بهتر شد اول اینکه وقتی احساس دستشویی داشت می گفت اما به من می گفت تو نیا خودم می رم و می رفت دم در دستشویی و خودش لباسشو در می آورد و می رفت کارش رو می کرد. موقع پ پ هم گفت دارم و بردمش دستشویی تو لگن بشینه گفت می خوام رو توالت فرنگی بشینم من هم کمکش کردم رو توالت فرنگی نشوندمش وقتی کارش رو کرد گفت ببینم. خم شد و نگاه کرد و گفت این پ پ مال منه؟ من هم گفتم : اره. بعدش شستمش آوردمش پایین وقتی سیفون رو کشیدم نگاشون کرد و می خندید می گفت مامان ببین دارن با هم مسابقه می دن خندهو وقتی تخلیه شد گفت آآآآ مامان فرار کردنخندهشنبه اوضاع خوب بود.شب قرار شد با بچه ها بریم اوشون فشم. موقع رفتن هر چی اصرار کردم نذاشت پوشی ببندم من هم کلی لوازم و لباس اضافه برداشتم تو راه هم رفتیم دنبال نسیم و از اونجا رفتیم دنبال علی و آزاده . تا رفتیم اونجا چندین بار بهش گفتم داری گفت نه خلاصه تا رفتیم اونجا شام خوردیم دستشویی نکرد. اونجا گفت مامان جیش دارم بردمش دستشویی .یک کم دستشویی رو برانداز کرد (یک کم گلی بود ) گفت اینجا کثیفه جیش ندارم. هر چی بهش گفتم بغلت می کنم ( منظورم سرپا بود ) گفت نه. آوردمش بیرون گفتم می خوای پوشی ببندم گفت : اره .تو راه هم خوابش برد . اومدیم خونه هم پوشیش رو درآوردم و درشب سوم هم همه چی به خوبی تموم شد. یکشنبه هم که از نهار تا شب رفتیم خونه مامان اینای وحید و تموم مدت هر وقت داشت می گفت . البته مامان وحید استرس داشت که نکنه جایی رو نجس کنه اما بنده خدا جلوی خودش رو گرفت سپهر هم ما رو رو سفید کرد. با بابا حمیدش رفت پارک و اومد و خدا شکر کاری نکرده بود.قلب
خلاصه باورش برای من سخته اما سپهر دیگه به نداشتن پوشی عادت کرده و اوضاش خوبه و من پس از ٢ سال و ٧ ماه و ٢ هفته و ١ روز از بستن پوشک رها شدم . احساس می کنم پسر کوچولوم خیلی بزرگ شد و دیگه از این لحاظ هم مستقل شد. هووووووووووورا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان زینب
16 خرداد 90 15:51
سلام ،منم دقیقا تو همین چند روز زینبم رو از پوشک گرفتم کمی سخت بود.بای



خوب مبارکه. این پیروز ی رو به شما تبریک می گم.
مدرسه ی مامان ها
17 خرداد 90 16:18
سلام بهتون تبریک می گم شما مامان صبور و مهربونی هستی موفق باشی